بستن
از دفتر نوشته آزاد

گور بابای علم و ثروت ... فقر جفتش بهتره !

گور بابای علم و ثروت ... فقر جفتش بهتره !

کلاً فقر بهتره تا ثروت ! علم هم گور باباش ! این موضوع انشای مسخره هم بهتره دیگه هیچ‌وقتی تکرار نشه که علم بهتره یا ثروت ؟ جفتش بیخوده ! حالا دبیر انشا می‌خواد با چوب بزنه یا خودکار لای انگشت بزاره !

یادش بخیر من این انشا رو به زبان طنز نوشته بودم و کلاً علم رو به چالش کشیده بودم و به همین خاطر مادر و پدر هر دو به مدرسه فراخوانده شدن و تنبه زیبایی هم دبیر قبل از این امر عنایت فرمودند ! البته بعداً متوجه شدم این انشا جایی چاپ شده و به مسابقات مجلات دانش آموزی منطقه هم رفته !

اول از علم شروع می‌کنم ! کسی که علمی نداره خوب چیزی حالیش نمی‌شه که از چیزی ناراحت بشه تا اینکه بقیه بهش به چشم دانای کل نگاه کنن و وظایفش سنگین بشه ! هم اینکه کسی که علم نداره و کلاً نفهمه از هفت دولت آزاده ! اصلاً چیزی حالیش نمی‌شه که بخواد ناراحت بشه یا اینکه از برخورد دیگران برداشت خاصی بکنه ! پس علم کلاً چیز بیخودیه ! باعث فتنه‌سازی هم می‌شه ! بصیرت خاصی به آدم می‌ده !

اما فقر چرا بهتره !؟

فرض کنید یک دهاتی که تا دیروز سادگی‌های محل زندگیش رو می‌دیده بیاد بشه بقال (یا به عبارت با کلاسش سوپرمارکتی !) اونم توی چه شهری !!!! وای وای وای .... تهــــــــــــران ! خب طرف گاوای شیرده خودش رو فروخته و از زندگی ساده اومده یکدفعه توی یک منطقه داغون وحشی و خطرناک شیر پاکتی می‌فروشه ! ! احساس حقارت می‌کنه اگر سادگی خودش رو حفظ کنه ! هرچند همین عزیزان کوچیست هستن که باعث جنگل شدن شهرها شدن ! حالا بگذریم ! خب بدون هیچ زحمتی هر ماه داره 4 میلیون کسب درآمد می‌کنه (نوش جونش ! کور بشه اونکه نمی‌تونه ببینه!) ! دیگه نیازی به شخصیت نداره ! راحت می‌تونه به دیگران توهین کنه یا ... ! کلاً یادش رفته که گاو هم شخصیت داشته ! چه برسه خودش ! خب شیکمش سیره و شکم سیری یه وقتایی خوب نیست ! پس اگر فقیر مونده بود حداقل شخصیتش رو حفظ کرده بود ! من نمی‌گم دهاتی‌ها یا روستانشین‌ها بد هستن یا ... ! این طبیعت انسان هست ! اگر یک‌دفعه وارد یک محیط پیچیده بشه قاتی می‌کنه ! اتفاقاً خیلی هم قابل احترام هستن این عزیزان و زندگی شهرنشینی بعد از زندگی در دهات‌ها و روستاها و ... بوده !

پس ثروت و علم هردو چیزهای بی‌ارزشی هستن !

اما چرا این‌رو نوشتم !؟

شما تصور کنید، اصلاً چرا تصور کنید !؟ امتحان کنید ! دو منطقه از شهر رو انتخاب کنید ! منظورم از منطقه این نیست که مناطق شمال و جنوب باشه ! نه توی یک محله دو منطقه رو در نظر بگیرید ! منطقه‌ای که شلوغ هست و فروش یک بقال بیشتر هست و منطقه‌ای که خلوت هست و بقال سودش عادی هست و ... !

برید ببینید برخورد کدومشون بهتره ؟ کدومشون برای مشتری سعی می‌کنه مودب‌تر باشه !؟ طبیعتاً اونی که سرش خلوت‌تره و سود کمی داره مودب هست ! پس فقر بهتره !

اما چرا علم خوب نیست !؟ شما که داری این وبلاگ رو می‌خونی آدم با شعوری هستی ! :) پس درک می‌کنی که چی می‌گم ! اگر علم نداشته باشی و فرق برخورد این دو تا رو ندونی کدوم زندگی برات راحت‌تره !؟ مگه توی همین اسلام خودمون نوشته نشده که هرکسی نسبت به دانسته‌هاش بازخواست می‌شه ! کسی که بیشتر می‌دونه پس باید جوابگوی کاراش دقیق‌تر باشه ! این دنیا هم همونه دیگه ! باید توی همین دنیا جواب خودمون رو بدیم خیلی وقتا !

یه وقتایی با خودم فکر می‌کنم آیا ممکنه که فقط ایران اینجوری باشه !؟ واقعاً ممکنه کشورهای دیگه اینجوری ولبشو نباشن !؟ چون اطلاعاتم روی این موضوع کمه پس نمی‌تونم اظهار نظر خاصی بکنم ! اما فکر می‌کنم کلاً همه همینجوری هستن !

به هر حال زندگی کلاً چیز بی‌ارزشی شده و بی‌ارزش شدن هیچ‌چیزی به خودش نیست ! این ما هستیم که باعث ارزش کم یا زیاد چیزی می‌شیم ! هرکسی بسته به دیدش از دنیا بهره می‌بره ! دوست دارم دیدم رو محدود کنم به چیزایی که علاقه دارم ! کلاً بیخیال همه چیز.

سعی می‌کنم آخرین ارسالی باشه که معناش برای عوام نیست !

BLOG COMMENTS POWERED BY DISQUS
درحال بارگیری...
درحال بارگیری...