بستن
از دفتر خاطره

آشتی با خودم !

آشتی با خودم !

خوب بعد از مدتها یادم افتاد که ای بابا ! یه زمانی یه بلاگی برای خودمون داشتیم ! یادش بخیر ... !

دیروز که با سید حسینی و برادر مرادزاده نشسته بودیم مثلاً جون خودمون درس بخونیم توی سلف دانشگاه یکدفعه نمیدونم چرا!؟ ولی رضا برگشت گفت وبلاگ بچه ها رو میخونی ؟ منم همینجوری الکی گفتم آره. چون قبلاً وبلاگ دو تا از دوستان رو خیلی گذرا دیده بودم و ... .

اما امشب که نشسته بودم و بعد از چک کردن فیس بوک و گودر و تویتر و ایمیل و ... و همه این کوفت و دردا یکدفعه یاد حرف این رضا تراکتورچیمون افتادم و گفتم من که خوابم نمیاد ! بیکارم که هستم بزار ببینم وبلاگ بچه ها چی به چیه !؟

خوب رفتم سراغ این بشر محمد تاج که ببینم این حرف حسابش چیه ؟ :پی دیدم نه اونقدرا هم که من ساده فکر میکردم نیست بابا جان ! دست به قلم خوبیه و خوب مینویسه داداشمون ! داشتم براش نظر میزاشتم یدفعه دیدم به به !!! دوستان دیگه هم اینجا هستن و فقط من نبودم ! همونجا گفتم ای دل غافل دوباره اینا تک خوری کردن !!!

بعد از اون رفتم وبلاگ آزاده.ن که کلاً دست به قلم میدونستم هست. ولی خوب از اون دسته نویسنده هایی میشه که کلاً اعصاب نداره و حرف نمیزنه. بیشتر به خلاصه گویی دوست داره بپردازه تا کلی گویی. خوب اینم سبکیه برای خودش ! به من چه !!!

بعد دیدم ای آقااااااااا :دی هژیرم که بلاگش رو مثل من گذاشته توی آب نمک =))

اشکان هم که مثل خودش بود وبلاگش ! آروم و سرد و کوبنده ! هنوز نمیدونم واقعاً حرف حساب این جوون چیه !!!

ولی کسی که فکر نمیکردم وبلاگش انقدر باحال باشه داش محسن خودمون بود که هنوز دارم بلاگش رو میخونم و هنوزم براش نظری ننوشتم ! شاید هم ننویسم هیچوقتی ! کلاً شخصیت باحالی داره و با روحیاتش حال میکنم. مثل خودمم یه مقدار موجیه :دی بچه های دوران جنگیم دیگه !!!

یدفعه یادم افتاد منم بیام شروع کنم به خونه تکونی و تغییر چهره وبلاگم و ... . خاطراتی که باعث شد از بهمن چیزی ننویسم رو فراموش کنم و ... .

کارایی که الان مد نظر دارم و to do میخوام بکنم اینه :

1.منم بلاگم رو به شکل ساده کنم و ساختار وبلاگ رو شخصی کنم. از حالت فعلی خارجش کنم و ... :دی

2.قالبش رو درست کنم و از این شکل فعلی که انگار هیچی حالیم نیست در بیاد :دی (البته هیچی هم حالیم نیستا. بیخودی اعتماد به نفس دارم =)) )

3.حداقل یک مطلب در هفته براش بنویسم. حتی شده جفنگ باشه !

4.به هیچکسی هم اجازه ندم مثل دفعه قبل با یک توهین دوستانه باعث بشه که بلاگ رو فراموش کنم.

در سال 90 این اولین ارسال من هست و امیدوارم بتونم ادامه بدم و مشکلی برام پیش نیاد که بلاگم رو فراموش کنم.

از بس چرند نوشتم خودمم دیگه داره حالم یه جوری میشه :دی فعلاً بریم سر امتحاناتمون که اونا رو بخونیم و تابستون که زمان بیشتری دارم و بیشتر منزل هستم به کارایی از قبیل بلاگ بپردازم :دی

فعلاً که یه تخصصی رو 20 میشم و یدونه عمومی رو گند زدم ! فکررررررر کننننننن !!!! :اوپس

ولی لازم میدونم بگم قلم خوب دوستانم که بلاگشون رو امروز خوندم باعث شد شوق بیام که منم بیام سراغ بلاگ و این حرفا و ... .

کلاً روز خوبی رو فکر میکنم امروز در پیش داشته باشم. شما چطور ؟

BLOG COMMENTS POWERED BY DISQUS
درحال بارگیری...
درحال بارگیری...